شعر و هنر

ساخت وبلاگ
آسا فرهنگ فارسی عمید ۱. خمیازه؛ دهان‌دره: ◻︎ چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش ‌آسا (بهرامی: شاعران بی‌دیوان: ۴۰۴).۲. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ به انواع نفایس خویشتن را / به‌سان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱).۳. وقار؛ ثبات؛ آهستگی: ◻︎ سرو اگ... آسمان سا فرهنگ فارسی عمید بسیار بلند و سربرآسمان‌کشیده. آسمان فرسا فرهنگ فارسی عمید = آسمان‌سا احصا فرهنگ فارسی عمید ۱. شمارش کردن؛ شمردن.۲. آمار گرفتن؛ سرشماری. ارسا فرهنگ فارسی عمید = اُرْس استعصا فرهنگ فارسی عمید نافرمانی کردن؛ عصیان؛ سرپیچی. استقصا فرهنگ فارسی عمید ۱. کوشش، تفحص، و تحقیق کردن در امری.۲. کوشش تمام کردن در مسئله‌ای و به نهایت آن رسیدن؛ بررسی دقیق کردن و امری را به آخر رساندن. افسا فرهنگ فارسی عمید ۱. = افساییدن۲. افساینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مارافسای. اقصا فرهنگ فارسی عمید ۱. دورتر.۲. دورترین. اکتسا فرهنگ فارسی عمید کسوت پوشیدن؛ جامه پوشیدن. انسا فرهنگ فارسی عمید حمل بر فراموشی کردن؛ چیزی را از یاد بردن. ایرسا فرهنگ فارسی عمید ۱. (زی شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 988 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:56

آرام جا فرهنگ فارسی عمید جای آرمیدن؛ جای آسایش: ◻︎ پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲: ۱۵۷۵). آن کجا فرهنگ فارسی عمید ۱. آنچه.۲. آن‌که؛ آن‌کس که. آنجا فرهنگ فارسی عمید اشاره به جای دور؛ جایی؛ جایی که: ◻︎ عقاب آنجا که در پرواز باشد / کجا از صعوه صیدانداز باشد (وحشی: ۴۲۶) ارتجا فرهنگ فارسی عمید امید داشتن؛ امیدوار بودن؛ امیدواری. ارجا فرهنگ فارسی عمید ۱. نواحی؛ اطراف.۲. کناره‌ها. ازآن کجا فرهنگ فارسی عمید = زیرا: ◻︎ تنم خمیده چو ذال است ازآن‌کجا زلفت / به دال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال (امیرمعزی: لغت‌نامه: ازآن‌کجا). استنجا فرهنگ فارسی عمید ۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن. التجا فرهنگ فارسی عمید پناه بردن؛ پناهنده شدن؛ پناه گرفتن. الجا فرهنگ فارسی عمید ۱. ناچار کردن؛ کسی را به کاری وادار ساختن.۲. پناه دادن.۳. کار خود را به خدا سپردن. اوجا فرهنگ فارسی عمید درختی جنگلی از نوع نارون، با پوست سخت و شکاف‌دار و برگ‌های بیضوی نوک‌تیز؛ لو؛ لی؛ ق شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:56

پیچا

فرهنگ فارسی عمید

۱. پیچنده.۲. پیچیده.۳. (قید) در حال پیچیدن.

شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55

آب بها فرهنگ فارسی عمید پولی که در بهای آب می‌دهند؛ حق‌الشرب.آبپاش۱. ظرفی فلزی و دسته‌دار که سر لولۀ آن سوراخ‌های ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گل‌ها یا زمین به کار می‌رود.۲. کسی که شغل او آبپاشی بر روی گل‌ها وگیاهان است. اجاره بها فرهنگ فارسی عمید پولی که مستٲجر بابت کرایۀ جایی به مالک یا موجر می‌دهد؛ مالُ‌الاجاره. اژدرها فرهنگ فارسی عمید مار بسیاربزرگ: ◻︎ چه کس بی‌اجل نخواهد مُرد / تو مرو در دهان اژدرها (سعدی: ۱۲۲). Δ اژدرها مفرد است. اژدها فرهنگ فارسی عمید ۱. در افسانه‌ها، ماری با بال‌های بزرگ و چنگال‌های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می‌آمد.۲. مار بسیاربزرگ.۳. (نجوم) از صورت‌های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها؛ تِنّین.۴. [قدیمی، مجاز] اسب قوی و درشت‌اندام.۵. [قدیمی، مجاز] شمشیر دراز و ستبر: ◻︎ به... اشتها فرهنگ فارسی عمید ۱. میل به غذا داشتن؛ آرزوی طعام.۲. [قدیمی] خواستن چیزی؛ آرزو داشتن؛ آرزوی چیزی کردن. اصحا فرهنگ فارسی عمید = صحیح الها فرهنگ فارسی عمید ۱. مشغول کردن؛ سرگرم س شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 325 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55

آهن خا فرهنگ فارسی عمید ۱. آن‌که آهن را به دندان نرم کند.۲. [مجاز] اسب سرکش و پرزور. ارخا فرهنگ فارسی عمید سست کردن؛ رها کردن. استرخا فرهنگ فارسی عمید سست شدن؛ سستی. پولادخا فرهنگ فارسی عمید ۱. مرد قوی و خشمگین: ◻︎ ز پولادخایان شمشیرزن / کمربسته بودی هزار انجمن (نظامی۶: ۱۰۳۵).۲. اسب دونده و پرزور. چوخا فرهنگ فارسی عمید لباس پشمی ضخیم و خشن که چوپانان و کشاورزان می‌پوشند. خا فرهنگ فارسی عمید نام حرف «خ». رخا فرهنگ فارسی عمید وسعت عیش؛ فراخی روزی؛ فراوانی رزق. ژاژخا فرهنگ فارسی عمید کسی که سخن بیهوده و بی‌معنی بگوید؛ بیهوده‌گو؛ یاوه‌سرا: ◻︎ تٲمل‌کنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱: ۱۵۴). سخا فرهنگ فارسی عمید سخی بودن؛ جود و کرم داشتن؛ بخشش؛ کرم؛ جوانمردی. شکرخا فرهنگ فارسی عمید ۱. خایندۀ شکر؛ شکرخوار: ◻︎ شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را (حافظ: ۲۴).۲. [مجاز] شیرین‌گفتار: ◻︎ بدم گفتی و خرسندم عفاک‌الله نکو گفتی / جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را (حافظ: ۲۲). فراخا فرهنگ فا شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 251 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55

ابتدا فرهنگ فارسی عمید ۱. آغاز؛ اول.۲. (قید) در آغاز؛ در شروع. ابدا فرهنگ فارسی عمید ۱. آغاز کردن؛ شروع کردن؛ ابتدا کردن.۲. آشکار کردن. ادا فرهنگ فارسی عمید ۱. به‌جا آوردن؛ گزاردن؛ انجام دادن؛ ادای فریضه.۲. پرداختن: ادای دِین.۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.۴. ناز؛ کرشمه؛ غمزه؛ عشوه.۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.۶. (صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود.⟨ ادا درآورد... استهدا فرهنگ فارسی عمید ۱. راهنمایی خواستن.۲. هدیه خواستن؛ ارمغان خواستن. اشدا فرهنگ فارسی عمید = شدید اعتدا فرهنگ فارسی عمید ستم کردن؛ بیداد کردن. اعدا فرهنگ فارسی عمید = عدو اقتدا فرهنگ فارسی عمید ۱. پیروی کردن؛ تقلید کردن از کسی.۲. (فقه) نماز گزاردن پشت سر پیش‌نماز. اندا فرهنگ فارسی عمید ۱. = اندودن۲. انداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آفتاب‌اندا. اندوه زدا فرهنگ فارسی عمید آن‌که یا آنچه غم‌و‌اندوه را زایل سازد؛ غم‌زدا. اودا فرهنگ فارسی عمید = ودید اهتدا فرهنگ فارسی عمید هدایت شدن؛ راه راست یافتن. اهدا فرهنگ فارسی عمید هدیه شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 755 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55

آرا فرهنگ فارسی عمید ۱. = آراستن۲. آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمن‌آرا، بزم‌آرا، جهان‌آرا، خودآرا، رزم‌آرا، سخن‌آرا.۳. (اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب؛ زیور: ◻︎ میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدین‌اسعد: ۱۲۶). آرمان گرا فرهنگ فارسی عمید ایده‌آلیست. ابرا فرهنگ فارسی عمید ۱. (حقوق) چشم‌پوشی طلبکار از طلب.۲. [قدیمی] بیزار کردن؛ بری کردن.۳. [قدیمی] از بیماری رهاندن؛ شفا دادن. اپرا فرهنگ فارسی عمید ۱. نمایش با ساز و آواز؛ تئاتری که در آن هنرپیشگان فقط شعر و آواز می‌خوانند.۲. [مجاز] محل اجرای این نوع نمایش. اجترا فرهنگ فارسی عمید دلیر بودن؛ دلیری؛ بی‌پروایی. اجرا فرهنگ فارسی عمید ۱. روا کردن امری؛ عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی.۲. [قدیمی] راندن.۳. [قدیمی] جاری کردن آب؛ روان ساختن.۴. (اسم) [قدیمی] مقرری سالیانه به مٲموران دیوان و سپاهیان. اخرا فرهنگ فارسی عمید ۱. نوعی خاک رس به رنگ‌های مختلف زرد، سرخ، و قهوه‌ای که برای ساختن رنگ‌های نقاشی به کار می‌رود.۲. (صفت) به رنگ اخرا. شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 265 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55

آتش زا فرهنگ فارسی عمید ۱. زایندۀ آتش؛ آنچه آتش از آن تولید شود.۲. [مجاز] مؤثر. آذرفزا فرهنگ فارسی عمید = آتش‌افروز آنفلوانزا فرهنگ فارسی عمید بیماری ویروسی واگیردار حاد دستگاه تنفسی که با عوارضی مانندِ التهاب مخاط بینی، حلق، تب، سرفه، درد پهلو، سینه‌درد، سردرد، درد عضلانی و استخوان‌ها به‌خصوص دست، پا، و کمر بروز می‌کند. ابط الجوزا فرهنگ فارسی عمید از ستارگان قدر اول که در صورت فلکی جبار بر مَنکِب راست آن قرار دارد؛ مَنکِب‌الجوزا. اجزا فرهنگ فارسی عمید = جزء ارتضا فرهنگ فارسی عمید خشنود و خرسند شدن؛ رضایت. ارضا فرهنگ فارسی عمید ۱. راضی کردن؛ خشنود کردن.۲. برآورده کردن. ازا فرهنگ فارسی عمید مقابل؛ برابر؛ روبه‌رو؛ جلو. استرضا فرهنگ فارسی عمید ۱. خشنودی کسی را خواستن؛ طلب خشنودی کردن.۲. خشنودی. استهزا فرهنگ فارسی عمید مسخره کردن؛ ریشخند کردن. اعزا فرهنگ فارسی عمید = عزیز اعضا فرهنگ فارسی عمید = عضو اغضا فرهنگ فارسی عمید ۱. چشم بستن؛ چشم برهم نهادن؛ چشم فروخوابانیدن.۲. چشم‌پوشی کردن؛ چشم پوشیدن از چیزی. افزا فرهنگ فارسی ع شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 368 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55

احشا فرهنگ فارسی عمید = اندرونه ارتشا فرهنگ فارسی عمید رشوه گرفتن؛ رشوه خوردن؛ رشوه‌خواری. ارشا فرهنگ فارسی عمید رشوه دادن. اغشا فرهنگ فارسی عمید پوشاندن؛ فروپوشانیدن. افشا فرهنگ فارسی عمید ۱. فاش کردن؛ آشکار کردن.۲. پراکنده ساختن.۳. فاش شدن. انشا فرهنگ فارسی عمید ۱. هر نوع نوشتۀ ادبی.۲. (اسم مصدر) آموزش نویسندگی.۳. نویسندگی.۴. (اسم مصدر) آفریدن؛ پدید آوردن.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] منصب منشی‌گری و نویسندگی شامل نوشتن نامه‌ها و فرمان‌ها. بخشا فرهنگ فارسی عمید ۱. = بخشودن۲. (صفت) بخشاینده؛ بخشنده؛ عطاکننده. پاشا فرهنگ فارسی عمید در امپراتوری عثمانی، لقبی که به بعضی از وزیران و امیران داده می‌شد و از القاب رسمی بود. پاگشا فرهنگ فارسی عمید مراسم مهمانی و پذیرایی که خویشان و کسان عروس یا داماد چند روز پس از مراسم عروسی به افتخار عروس و داماد برپا می‌کنند و غرض از آن این است که پای عروس و داماد را به خانۀ خود باز کنند. پیشا فرهنگ فارسی عمید نت کوچکی که پیش از نت‌های اصلی قرار می‌گیرد. تخشا فرهنگ فارسی عمید کوشنده؛ کوشا. ترشا فرهنگ شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 519 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55

جدول کامل مطالب هم قافیه ها (لینک) سری اول سری دوم به ترتیب حروف الفبا و به تفکیک دو حرف پایانی به تفکیک حروف پایانی وبر اساس شباهت وزنی در ادامه مطلب دنبال کنید جدول کامل مطالب هم قافیه ها (لینک) سری اول سری دوم به ترتیب حروف الفبا و به تفکیک دو حرف پایانی به تفکیک حروف پایانی وبر اساس شباهت وزنی  حرف الف   الف  حرف ب   ب  حرف پ   پ  حرف ت   ت   حرف ث   ث   حرف ج   جیم   حرف چ   چ   حرف ح   ح   حرف خ   خ   حرف د   دال   حرف ذ   ذال   حرف ر   ر   حرف ز   ز   حرف ژ   ژ   حرف س   سین   حرف ش   شین   حرف ص   صاد   حرف ض   ضاد   حرف ط   ط   حرف ظ   ظ حرف ع   عین   حرف غ   غین   حرف ف   ف   حرف ق   قاف   حرف ک   کاف   حرف گ   گاف   حرف ل   ل شعر و هنر...
ما را در سایت شعر و هنر دنبال می کنید

برچسب : جدول کامل هم قافیه ها, نویسنده : ashin-sher5 بازدید : 2325 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 23:55